دارد غزل به عشقِ تو آغاز می شود
مثل گلی که با نفست باز می شود
می بارد آسمانِ غزلپوشِ بیت ها
هر مصرعی مسافرِ یک راز می شود
احساسِ عاشقانهِ پنهانِ روزگار
در صحنِ چشم های تو ابراز می شود
حاجت به عقل و بیّنه و احتجاج نیست
در آیه های موی تو اعجاز می شود
پایانِ راه آتشِ سوزانِ دوزخ است
وقتی که از مسیرِ تو اعراض می شود
وقتی هوا هوای تو شد آیه های نور
پاسخ به استخارهِ پرواز می شود
نامت محمّد است و در اعماقِ میمِ تو
باران و عشق و قافیه آغاز می شود
محمّد عابدینی
1391/6/24